نگاهی به دوخطبه حضرت زهرا{س}
 
درباره وبلاگ


الهم عجل لولیک الفرج
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • ردیاب جی پی اس ماشین
  • ارم زوتی z300
  • جلو پنجره زوتی

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق من تربت العباس{ع} و آدرس hajmohamad.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 9
بازدید کل : 3507
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



کد ساعت -->

عشق من تربت العباس{ع}
شخصی .مذهبی




از آنجا كه دو خطبه فاطمه زهرا عليها السلام در مسجد مدينه، و در جمع زنان مهاجر و انصار در بردارنده حقايق فراوان در توحيد و معارف، و نيز مطالب مستند و وحى آسا پيرامون خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام و غصب فدك، و پيامدهاى سوء آن و تذكّرهاى سودمند به آيندگان مى‏باشد، اين دو خطبه را كه در منابع روايى متعدّد نقل شده است، در اينجا بر اساس نسخه كتاب «الاحتجاج» علّامه طبرسى قدس سره با ترجمه يادآور مى‏شويم.

1. خطبه فاطمه زهرا عليها السلام در مسجد مدينه‏

رَوى‏ عَبْدُاللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنادِهِ عَنْ آبائِهِ: أَنَّه لَمَّا أَجْمَعَ [إجْتَمَع‏] أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ عَلى‏ مَنْعِ فاطِمَةَ عليها السلام فَدَكاً وَبَلَغَها ذلِك، لاثَتْ خِمارَها عَلى‏ رَأْسِها، وَاشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِها، وَأَقْبَلَتْ فى لُمَةٍ، [لُمَّةٍ] مِنْ حَفَدَتِها وَنِسآءِ قَوْمِها تَطَأُ ذُيُولَها، ما تَخْرِمُ مِشْيَتُها مِشْيَةَ [أَبيها] رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم، حَتّى دَخَلَتْ عَلى‏ أَبى بَكْرٍ وَهُوَ فى حَشْدٍ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصارِ وَغَيْرِهِمْ، فَنيطَتْ دُونَها مُلآءَةً.

عبداللّه بن حسن به اسناد خود از پدران بزرگوارش: روايت كرده است: زمانى‏ كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند [متّفق شدند] فدك را به حضرت فاطمه عليها السلام ندهند و اين خبر به آن حضرت رسيد، روسرى خود را بر سر و لباس روى و چادر خود را به تن پيچيد، و همراه با گروهى از زنان ياور و خدمتگذار و خويشاوند حركت كردند، در حالى كه [در اثر بلندى لباس‏] بر پايين لباس خود پا مى‏گذاشت و نحوه راه رفتن آن حضرت، از راه رفتن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هيچ كم نداشت. تا اينكه به ابوبكر رسيد، و اين در حالى بود كه ابوبكر در ميان اجتماع مهاجرين و انصار و ديگر مسلمانان قرار گرفته بود، پس ميان آن حضرت و مردم، پرده‏اى نصب شد.

فَجَلَسَتْ، ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّةً أَجْهَشَ الْقَوْمُ لَها بِالْبُكَآءِ، فَارْتَجَّ الْمَجْلِسُ، ثُمَّ أَمْهَلَت هُنَيْئَةً، حَتّى‏ إِذا سَكَنَ نَشيجُ الْقَوْمِ وَهَدَأَتْ فَوْرَتُهُمْ، إِفْتَتَحَتِ الْكَلامَ بِحَمْدِاللَّهِ تَعالى‏ وَالثَّناءِ عَلَيْهِ وَالصَّلاةِ عَلى‏ رَسولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم، فَعادَ الْقَوْمُ فى بُكآئِهِمْ. فَلمّا أَمْسَكُوا [سَكَتُوا]، عادَتْ فى كَلامِها، فَقالَتْ عليها السلام:

آن حضرت سپس نشست، آنگاه چنان ناله جانسوزى برآورد كه همه حاضرين را به گريه واداشت، و مجلس متشنّج شد، سپس مقدارى مهلت داد تا اينكه فرياد قوم خاموش شد و جوشش مردم فرو نشست. آنگاه كلام خود را با ستايش و ثناى خداوند متعال و درود بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آغاز نمود. در اين هنگام دوباره مردم شروع به گريه كردند. چون مردم آرام گرفتند حضرت زهرا عليها السلام سخن خود را ادامه داد و فرمود:

أَلْحَمْدُللَّهِ عَلى‏ ما أَنْعَمَ، وَلَهُ الشُّكْرُ عَلى‏ ما أَلْهَمَ، وَالثَّناءُ بِما قَدَّم، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَها، وَسُبُوغِ آلاءٍ أَسْداها، وتَمام مِنَنٍ أَوْلاها. جَمَّ عَنِ الْإِحْصآءِ عَدَدُها، وَ نَأى‏ عَنِ الْجَزاءِ أَمَدُها، وَتَفاوَتَ عَنِ الْإِدْراكِ أَبَدُها، وَ [ثُمَ‏] نَدَبَهُم لِاسْتِزادَتِها بالشُّكْرِ لِاتِّصالِها، وَاسْتَحْمَدَ إِلَى الْخَلآئِقِ بِإِجْزالِها، وثَنّى‏ بِالنَّدْبِ إِلى‏ أَمْثالِها.

ستايش خداى را بر تمام نعمتهايش، و شكر خدا را بر آنچه كه الهام نمود، و سپاس خدا را به واسطه آنچه در گذشته عطا فرمود، از نعمتهاى فراگيرى كه ابتدائاً و بدون درخواست كسى عطا نمود، و نعمتهاى [معنوى‏] فراوانى كه اعطا كرد و بخششهاى كاملى كه عنايت نمود. نعمتهايى كه تعداد آنها از شمارش افزونتر، و آغاز آنها دورتر از آن است كه بتوان پاداشش را داد، و منتهاى آن از درك و فهم فاصله دارد. و [سپس‏] بندگانش را دعوت نمود تا به وسيله شكر و سپاسگزارى براى اتّصال نعمتها، نعمتهاى بيشترى را جلب كنند، و با افزون‏بخشى نعمتها، خلايق را به كثرت ستايش وا داشت، و مكرّر به امثال اين نعمتها فرا خواند.

وَأَشْهَدُ أَن لاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاشريكَ لَه، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْإِخْلاصَ تَأْويلَها، وَضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَأَنارَ فِى التَّفَكُّرِ مَعْقُولَها. أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصارِ رُؤْيَتُهُ، وَمِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَمِنَ الْأَوْهامِ كَيْفِيَّتُهُ.

و گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداوند نيست، يگانه است و شريكى براى او وجود ندارد، [اين كلمه شهادت به يگانگى خداوند متعال‏] كلمه‏اى است كه خداوند تأويل و نتيجه آن را اخلاص [در اعمال‏] قرار داد، و معناى آن را در دلها جاى داد، و مفهوم آن را در انديشه روشن گردانيد. خدايى كه رؤيت او براى ديدگان، و توصيف او براى زبانها، و درك چگونگى او براى عقلها ممتنع است.

إِبْتَدَعَ الْأَشْيآءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ كانَ قَبْلَها، وَأَنْشَأَها بِلَا احْتِذاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَها، كَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ، و ذَرَأَها بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حاجَةٍ مِنْهُ إِلى‏ تَكْوينِها، وَلا فائِدَةٍ لَهُ فى تَصْويرِها، إِلّا تَثْبيتاً لِحِكْمَتِهِ، وَتَنْبيهاً عَلى‏ طاعَتِهِ، وَإِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، وتَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَإِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ. ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلى‏ طاعَتِه، وَوَضَعَ الْعِقابَ عَلى‏ مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ، وَحِياشَةً لَهُمْ إِلى‏ جَنَّتِهِ.

اشيا را نوآفرينى كرد بدون آنكه آنها را از چيزى كه قبل از آنها وجود داشته باشد بيافريند و آنها را ايجاد كرد، بدون آنكه از روى چيزهاى مشابه نمونه‏بردارى كرده باشد، و به قدرت خود موجودات را ايجاد كرد، و به مشيّت خود خلق نمود، بدون اينكه به ايجاد آنها نيازى داشته باشد، يا صورت نگارى آنها سودى براى او داشته باشد؛ بلكه تنها براى تثبيت حكمت و فرزانگى خود، و تنبّه دادن بندگان بر اطاعت خويش، و آشكار ساختن قدرتش، و براى بندگى مخلوقاتش و تقويت و تثبيت دعوت خود، آنها را آفريد. آنگاه بر اطاعت خود پاداش، و بر معصيت خود عقاب و مؤاخذه قرار داد، تا بندگانش را از كارهايى كه موجب عقوبت او مى‏شوند: باز دارد، و به سوى بهشت گرد آورد.

وَأَشْهَدُ أَنَّ أبى مُحَمَّداً [النَّبِىَّ الأُمِىَ‏] صلى الله عليه و آله و سلم عَبْدُهُ و رَسولُهُ، إِخْتارَهُ وَانْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، وَسَمَّاهُ قَبْلَ أَنِ اجْتَباهُ، وَاصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ، إِذِ الخَلآئِقُ بِالغَيْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الأَهاويلِ مَصُونَةٌ، وَبِنِهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالى‏ بِمَآئل الْأُمُورِ، وَإِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَمَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْمَقْدُورِ [الْأُمُورِ].

و گواهى مى‏دهم كه پدرم، حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم [پيامبر امّى‏]، بنده و فرستاده خداست، كه خداوند او را پيش از آنكه به رسالت مبعوث نمايد، برگزيد، و پيش از گزينش او را نام نهاد، و پيش از مبعوث كردن پاك نمود، آن هنگام كه همه خلائق، به [پرده‏] غيب پوشيده، و به واسطه وحشت و هراس محفوظ، و به منتهاى عدم مقرون بودند. و اين براى آن بود كه خداوند متعال به فرجام امور آگاه، و به رخدادهاى روزگار احاطه، و به جايگاه مقدّرات [امور] آگاهى داشت.

إِبْتَعَثَهُ اللَّهُ إِتْماماً لِأَمْرِهِ، وَعَزيمَةً عَلى‏ إِمْضاءِ حُكْمِهِ، وَإِنْفاذاً لِمَقاديرِ حَتْمِهِ [رَحْمَتِهِ. يا حُكْمِهِ‏]. فَرَأَى الْأُمَمَ فِرَقاً فى أَدْيانِها، عُكَّفاً عَلى‏ نيرانِها، عابِدةً لِأَوْثانِها، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها، فَأَنارَ اللَّهُ [تَعالى‏] بِأَبى‏[1] مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و سلم ظُلَمَها، وَكَشَفَ عَنِ القُلُوبِ بُهَمَها، وَجَلى‏ عَنِ الْأَبْصارِ غُمَمَها [عَماها]، وقامَ فِى النَّاسِ بِالْهِدايَةِ، فَأَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوايَةِ، وَبَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمايَةِ، وَهَداهُمْ إِلَى الدّينِ الْقَويمِ، وَدَعاهُمْ إِلَى الصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ.

خداوند پيامبر را مبعوث نمود براى اينكه مى‏خواست امر خود را اتمام، و حكم خود را امضاء و به انجام رساند، و مقدّرات حتمى [يا: مقدّرات رحمت‏] خود را تنفيذ نمايد.

پس ديد امّتها دين‏هاى جدا جدا دارند، و بر آتش روى آورده و بت مى‏پرستند، و با وجود شناخت خداوند او را انكار مى‏كنند، لذا خداوند [متعال‏] به وسيله پدرم، حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم تاريكيهاى آنان را به نور مبدّل نمود، و مشكلاتِ دل آنها را برطرف، و پوششها [يا:كورى باطنى آنان‏] را از ديدگانش برداشت، و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در ميان مردم به هدايت آنان بپا ايستاد، و آنان را از گمراهى نجات داد، و كورى دلشان را به بصيرت مبدّل نمود، و آنها را به دين استوار رهنمون، و به راه راست دعوت نمود.

ثُمَّ قَبَضَهُ اللّه إِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَاخْتِيارٍ، وَرَغْبَةٍ وَإِيثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله و سلم مِنْ تَعَب هذِهِ الدّارِ فى راحةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائكةِ الْأَبْرارِ، وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الغَفّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ. صَلَّى اللّهُ عَلى‏ أَبى، نَبِيِّهِ وَ أَمينِهِ عَلَى الْوَحْىِ، و صَفِيِّهِ [فى الذِّكْرِ]، وَخِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ‏ وَرَضِيِّهِ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ.

سپس خداوند، با رأفت و گزينش و رغبت و مقدّم داشتن، روح او را قبض نمود و به سوى خود برد. و اينك حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم از رنج دنيا راحت است. و در ميان ملائكه نيكوكار و رضايت پروردگار بسيار آمرزنده در مجاورت پادشاه جبّار قرار گرفته است.

درود خدا بر پدرم، پيامبر و امين وحى و برگزيده [او در قرآن‏]، و منتخب و مورد پسند خداوند ازميان خلق، و سلام و رحمت و بركات خداوند بر او باد.

ثُمَّ الْتَفَتَتْ عليها السلام إِلَى أَهْلِ الْمَجْلِسِ وقالَتْ: أَنْتُمْ عبادَاللَّهِ! نُصُبُ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ، وَحَمَلَةُ دينِهِ وَوَحْيِهِ، وَأُمَناءُ اللَّهِ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ، وَبُلَغائُهُ إِلَى الْأُمَمِ، وَزَعَمْتُمْ حَقٌّ لَكُمْ، لِلَّهِ فيكُمْ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَيْكُمْ‏[2]، وَبَقِيَّةٌ اسْتَخْلَفَها عَلَيْكُمْ: كِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ، وَالْقُرْآنُ الصَّادِقُ، وَالنُّورُ السّاطِعُ، وَالضِّياءُ اللّامِعُ، بَيِّنَةٌ بَصائِرُهُ، مُنْكَشِفَةٌ سَرائِرُهُ، مُنْجَلِيَةٌ [مُتَجَلِّيَةٌ] ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةٌ بِهِ أَشْياعُهُ، قائِدٌ إِلَى الرِّضْوانِ اتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ إِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ، بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَعَزائِمُهُ المُفَسَّرَةُ، وَمَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَبَيِّناتُهُ الْجالِيَةُ، وَبَراهِينُهُ الْكافِيَةُ، وَفَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، ورُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَشَرائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ.

سپس فاطمه زهرا عليها السلام رو به اهل مجلس كرد و فرمود: اى بندگان خدا، امر و نهى خدا به شما متوجّه است، و شما حاملان دين و وحى او، و امين خدا بر خود هستيد، و بايد آن [دين خدا] را به امتّهاى ديگر برسانيد، و مى‏دانيد كه خداوند حقّى بر شما دارد، و آن اينكه پيش از اين در بين شما عهد و پيمانى گذاشته، و يادگارى دارد كه آن را جانشين خود بر شما قرار داده است. يعنى همان كتاب گوياى خدا و قرآن راستگو و نور درخشنده، و روشنايىِ روشنايىْ بخش كه بصيرتهاى آن روشن، و اسرار آن بى‏پرده، و ظواهرش آشكار است، و همگان به پيروان آن غبطه و حسرت مى‏خورند، همان قرآن كه پيروى از آن انسان را به خشنودى [پروردگار] رهبرى مى‏نمايد، و گوش فرا دادن به آن سبب نجات مى‏گردد، و به واسطه آن مى‏توان به حجّتهاى نورانى‏ خدا، و احكام واجب تفسير شده و محرّمات منع شده خدا، و دليلهاى روشن، و برهانهاى كافى او، و فضيلتهاى مستحبّ و رُخصتهايى كه خداوند براى شما جايز دانسته است [مباحات‏]، و احكام مكتوب و واجب خدا، دست يافت.

فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِيمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَالصَّلاةَ تَنْزيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَالزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَنِماءاً فِى الرِّزْقِ، وَالصِّيامَ تَثْبيتاً لِلْإِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْييداً لِلدّين، وَالْعَدْلَ تَنْسيقاً لِلْقُلُوبِ، وَطاعَتنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَإِمامَتنا أَماناً مِنَ الْفُرْقَةِ، وَالْجِهادَ عِزّاً لِلْإِسْلامِ، [وَذُلّاً لِأَهْلِ الكُفْرِ وَالنِّفاقِ‏]، وَالصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اسْتيجابِ الْأَجْرِ، وَالْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفَ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، وَبِرَّ الْوالِدَيْنِ وِقايَةً مِنَ السَّخَطِ، وَصِلَةَ الْأَرْحامِ مَنْسَأَةً فِى الْعُمْرِ وَمَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَالْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ، وَالْوَفاءَ بالنَّذْرِ تَعْريضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَتَوْفِيةَ الْمَكاييلِ وَالْمَوازينِ تَغْييراً لِلْبَخْسِ، وَالنَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الخَمْرِ تَنْزيهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَاجْتِنابَ الْقَذْفِ اجْتِناباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَتَرْكَ السِّرْقَةِ إِيجاباً لِلْعِفَّةِ وَحَرَّمَ اللَّه الشِّرْكَ إخْلاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ؛ فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.[3]، وَ أَطيعُوا اللَّهَ فيما أَمَرَكُمْ بِه وَ [ما] نَهاكُمْ عَنْهُ، فَإِنَّه‏ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.[4]

پس خداوند، ايمان را براى پاكى شما از شرك، و نماز را براى پاكيزه نمودن شما از كبر، و زكات را براى پاكيزگى نَفْس شما از آلودگى و رشد روزى شما، و روزه را براى تثبيت اخلاص، و حجّ را براى تقويت و تحكيم دين، و عدالت را براى هماهنگى بين دلها، و اطاعت از ما [اهل بيت:] را براى نظم [شريعت‏]، و امامت ما را براى ايمنى از تفرقه، و جهاد را براى عزّت اسلام [و ذلّت كافران و منافقان‏]، و صبر را وسيله‏اى براى جلب اجر و پاداش، و امر به معروف را براى مصلحت مردم، و نيكى به پدر و مادر را براى مصون ماندن شما از غضبِ خود، و رسيدگى به خويشاوندان را موجب طولانى شدن عمر و رشد جمعيّت، و قصاص را براى جلوگيرى از ريختن خونها، و وفاى به نذر را به خاطر قرار گرفتن در معرض آمرزش خداوند، و كامل دادن پيمانه و وزن را براى جلوگيرى از كم‏فروشى، و خوردن شراب را براى دورى از بديها و پليديها، و اجتناب از نسبت ناروا به ديگران را براى مورد لعنت واقع نشدن، و ترك دزدى رابراى دست يافتن به عفّت و پاكدامنى مقرّر فرمود. و شرك ورزيدن را براى نيل بندگان به اخلاص در ربوبيّت حرام نمود؛ «پس حقيقتاً تقواى خدا را پيشه كنيد، و مبادا با دين غير اسلام از دنيا برويد.» و در آنچه خداوند شما را به آن امر فرموده و يا نهى نموده، از او اطاعت كنيد، زيرا «تنها بندگان داناى خدا از [عظمت‏] او مى‏هراسند.»

ثُمَّ قالَتْ: أَيُّهَا النّاسُ، إِعْلَمُوا أَنّى فاطِمَةُ، وَأَبى مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله و سلم، أَقُولُ عَوْداً وَبَدْواً، وَلاأَقُولُ ما أَقُولُ غَلَطاً، وَلا أَفْعَلُ ما أَفْعَلُ شَطَطاً: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ، عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ، حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ، بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ.[5] فَإِنْ تُعِزُّوهُ وَتَعْرِفُوهُ، تَجِدُوهُ أَبى‏ دُونَ نِسآئِكُمْ، وَ أَخَا ابْنِ عَمّى دُونَ رِجالِكُمْ، وَلَنِعْمَ الْمُعَزّى‏ إِلَيْهِ صلى الله عليه و آله و سلم!

آنگاه حضرت زهرا عليها السلام فرمود: اى مردم، بدانيد كه من فاطمه هستم، و پدرم حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم است، مكرّر مى‏گويم، و گفتارم اشتباه، و كارهايم برخلاف حقّ نيست: «براستى كه رسولى از ميان خودتان به سوى شما آمد كه سختى و رنجى كه بر شما وارد مى‏شد براى او سخت و ناگوار و گران مى‏آمد، و به [هدايت‏] شما شديداً علاقمند، و نسبت به مؤمنين رؤوف و مهربان بود.» پس اگر به نَسَب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مراجعه كنيد و او را بشناسيد، مى‏فهميد كه او پدر من است، نه پدرِ زنهاى شما، و برادر پسر عموى من [على عليه السلام‏] است، نه برادرِ مردان شما، و چه سعادتمند است كسى كه به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم منسوب است!

فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلًا عَنْ مَدْرجَةِ الْمُشْرِكينَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأَكْظامِهِمْ [بِكَظَمِهِمْ‏]، داعِياً إِلى‏ سَبيلِ رَبِّه بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَكْسِرُ [يَجِفُ‏] الْأَصْنامَ، وَيَنْكُثُ [يُفْلِقُ‏] الْهامَ، حَتَّى انْهزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ، حَتّى‏ تَفَرَّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَ نَطَقَ زَعيمُ الدّينِ، وَخَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّياطينِ، وَطاحَ وَشيظُ [وَسيطُ] النِّفاقِ، وَانْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ والشِّقاقِ، وَفُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْإِخْلاصِ، فى نَفَرٍ مِنَ الْبيضِ الْخِماصِ، [أَلَّذينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وطَهَّرَهُمْ تَطْهيراً.[6]]

پس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه رسالت خود را ابلاغ نمود، در حالى كه مردم را سخت بيم داد، و به راه و روش مشركين پشت پا زد، و بر كمر آنان زد و گلوگاه آنان را گرفت، و [مردم‏ را] با حكمت [و استدلال‏] و موعظه نيكو به راه پروردگارش دعوت نمود. هم او كه بُتها را مى‏شكست، و سرهاى مشركان را مى‏شكست [يا: مى‏شكافت‏]، تا اينكه اجتماع آنها درهم شكست، و همه عقب‏نشينى كردند. به حدّى كه شب كنار رفت و صبح آشكار شد، و حقّ از جايگاه خالصش ظاهر گرديد، و راهبر دين سخن آغاز نمود، و صداى شيطان خاموش گرديد، و جمعيّت‏هاى نِفاق و منافقان نابود گرديدند، و گره‏هاى كفر و شِقاق گشوده شدند، و همه شما به كلمه اخلاص و توحيد سخن گفتيد. در حالى كه عدّه‏اى از انسانهاى سفيد روىِ روزه‏دار در ميان شما بودند، كه خداوند پليدى را از آنان دور كرده و به نحوى شايسته پاكيزه گردانيده بود.»

وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ[7] مُذْقَةِ الشّارِبِ، وَ نُهْزَةِ الطّامِعِ، وَقُبْسَةِ الْعَجْلانِ، وَمَوْطِئِ الْأَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ، وَتَقْتاتُونَ الْقَدَّ [الْوَرَقَ‏]، أَذِلَّةً خاسِئينَ [صاغِرينَ‏]، تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ‏[8] مِنْ حَوْلِكُمْ، فَأَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبارَكَ وَتَعالى‏ بِأَبى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و سلم.

«و اين در حالى بود كه شما در لبه پرتگاه جهنّم قرار گرفته بوديد.» و در دسترس آشاميدن تشنگان، و فرصت و دستبرد طمعكاران، و مانند شعله آتش در معرض اقتباس شتابزدگان، و زير گامها و پايمال ديگران بوديد، از آب آلوده گودالها مى‏آشاميديد، و با پوست برّه يا بزغاله [يا برگ درختان‏] رفع گرسنگى مى‏كرديد، و خوار و مطرود [ذليل‏] بوديد و مى‏ترسيديد مردم از اطراف، شما را بربايند. تا اينكه خداوند تبارك و تعالى به وسيله پدرم حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم شما را نجات داد.

بَعْدَ اللَّتَيّا وَالَّتى وَبَعْدَ أَنْ مُنِىَ بِبُهْمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَمَرَدَةِ أَهْلِ الْكِتابِ؛ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ، أَطْفَأَهَا اللَّهُ‏[9]؛ أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطانِ [لِلشَّيْطانِ‏]، أَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ، قَذَفَ أَخاهُ فى لَهَواتِها، فَلا يَنْكَفِئُ حَتّى‏ يَطَأَ صِماخَها [جِناحَها] بِأَخْمُصِهِ، وَيَخْمَدَ لَهَبَها بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً فى ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فى أَمْرِ اللَّهِ، قَريباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَيِّداً فى أَوْلِياءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً، مُجِدّاً كادِحاً، لاتَأْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ! وَأَنْتُمْ فى رَفاهِيَةٍ مِنَ الْعَيْشِ، وادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوآئِرَ، وَتَتَوكَّفُونَ الْأَخْبارَ، وَتَنْكِصُونَ عِنْدِ النِّزالِ، وَتَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.

بعد از اين همه حوادث ناگوار، و بعد از آنكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به افراد شجاع ولى نادان و بى‏منطق، و گرگهاى عرب، و متمرّدين از اهل كتاب گرفتار بود. به گونه‏اى كه «هر گاه آتش جنگ را روشن مى‏كردند، خدا آن را خاموش مى‏كرد» يا هر زمان كه شاخ شيطان ظاهر مى‏شد، يا مشركى درّنده‏وار دهان باز مى‏كرد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم [برادرش على عليه السلام‏] را در ته حلقومش مى‏انداخت، و او نيز تا گوش [بالِ‏] او را زير پاى خود لِهْ نمى‏كرد، و شعله آتش آنان را با شمشير خود خاموش نمى‏نمود، باز نمى‏گشت، و اين در حالى بود كه على عليه السلام در [راه خشنودى‏] خدا در فشار و سختى، و در انجام دستورات خدا سختكوش و تلاشگر، و مقرّب در نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، و سيّد و سالار اولياى خدا، و مهيّا و خيرخواه مردم، و با جدّيت و زحمت مشغول فعّاليّت بود، و در [راه خشنودى‏] خدا سرزنشِ سرزنش‏كنندگان در او تأثيرى نداشت. آن هنگام كه شما در رفاه و خوشگذرانى و آسايش و نعمت و امنيّت به سر مى‏بريد، و انتظار مى‏كشيديد كه براى ما [اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم‏] حوادث ناگوار پيش آيد، و چشم به راه شنيدن اخبار بوديد، و هنگام جنگ عقب‏نشينى مى‏كرديد، و از جنگيدن مى‏گريختيد.

فَلَمَّا اخْتارَ اللَّهُ لِنَبِيِّه دارَ أَنْبِيائه، وَمَأْوى‏ أَصْفِيائِهِ، ظَهَرَ فيكُمْ حَسَكَةُ [حَسيكَةُ] النِّفاقِ، وَسَمَلَ جِلْبابُ الدّينِ وَنَطَقَ كاظِمُ الْغاوينَ، وَنَبَغَ خامِلُ الْأَقَلّينَ، وَهَدَرَ فَنيقُ الْمُبْطِلينَ، فَخَطَرَ فى عَرَصاتِكُمْ، وَأَطْلَعَ الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرِزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ، وَلِلْعِزَّةِ [لِلْغرَّةِ، يا لِلْعَثْرَةِ] فيهِ مُلاحِظينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً، وَأَحْمَشَكُمْ فَأَلْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسمْتُمْ غَيْرَ إبِلِكُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ.

پس زمانى كه خداوند منزلگاه پيامبران و محلّ برگزيدگان خود را براى پيامبرش برگزيد [و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به ملكوت اعلى پيوست‏]، خارها و كينه‏هاى نفاق در ميان شما ظاهر، و لباس دين كهنه شد، و گمراهان خشم فرو برده به سخن درآمدند، و فرومايگان گمنام به صحنه آمده و ظاهر شدند، و نازپرورده‏هاى گروه باطل [كفّار و مشركين‏] به صدا درآمدند، و در ميان جمعيّت شما دُم جنباندند، و شيطان سر خود را از مخفى‏گاهش بيرون كشيد و شما را صدا زد، و دريافت كه شما دعوت او را استجابت خواهيد كرد، و براى نيل به عزّت [يا براى فريب خوردن، يا: لغزش‏]، همه به او نظاره مى‏كنيد [و از او فرمانبردارى خواهيد نمود]، آن گاه از شما خواست كه برخيزيد، و ديد كه شما آدمهاى سبكى هستيد، و شما را تحريك كرد [و غضبناكتان نمود]، و ديد غضبناك هستيد، و در نتيجه به جاى شترهاى خود شترهاى ديگران را داغ نموديد، و در عوض آبگاه خود، به آبگاه ديگران وارد شديد.

هذا وَالْعَهْدُ قَريبٌ، وَالْكَلْمُ رَحيبٌ، وَالْجُرْحُ لَمّا يَنْدَمِلْ، وَالرَّسُولُ لَمّا يُقْبَرْ، إِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خوفَ الْفِتْنَةِ، أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ‏[10]، فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ، وَكَيْفَ بِكُمْ؟ وَأَنّى‏ تُؤْفَكُونَ؟ وَكِتابُ اللَّه بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، أُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَأَحْكامُهُ زاهِرَةٌ، وَأَعْلامُهُ باهِرَةٌ، وَزَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَأَوامِرُهُ واضِحَةٌ، [وَ] قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرآءَ ظُهُورِكُمْ، أَ رَغْبَةً عَنْه تُدْبِرُونَ‏ [تُريدُونَ‏]، أَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا![11] وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً، فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ.[12]

و اين همه در حالى بود كه عهد شما [نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم‏] نزديك بود، و جراحت [ى كه به واسطه رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد شده بود] هنوز وسيع، و زخم هنوز التيام پيدا نكرده، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هنوز دفن نشده بود، و دليل اينكه خيلى با عجله به اين كار اقدام نموديد آن بود كه گمان كرديد [كه اگر اين كار را نكنيد] فتنه و آشوب مى‏شود. و حال آنكه «آگاه باشيد و بدانيد كه در فتنه سقوط كردند، و همانا جهنّم بر كافران احاطه دارد»؛ از شما بعيد بود، و چه شده است شما را؟ و به كدام سوى منحرف شده‏ايد؟ در حالى كه كتاب خدا در ميان شما است، كتابى كه امور و معارف آن روشن، و احكام آن درخشنده، و نشانه‏هاى آن بلند و غالب، و نهى‏هاى آن واضح، و امرهاى آن روشن است. ولى شما قرآن را پشت سرتان نهاده‏ايد. آيا از قرآن رو گردانيده‏ايد، يا غير قرآن را ملاك حكم و قضاوت خود قرار داده‏ايد، «و ستمكاران چه بد جانشينى را به جاى قرآن اختيار نموده‏اند!» «و هر كس دين ديگر غير از اسلام را اختيار كند، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد، و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.»

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا إِلّا رَيْثَ أَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُها [نَغْزَتُها]، وَيَسْلَسَ قِيادُها، ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُون وَقْدَتَها [وَقُودَها]، وَتُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها، وَتَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِىِّ، وَإِطْفاءِ أَنْوارِ الدّينِ الْجَلِىِّ، وَإِهْمادِ [إِهْمالِ‏] سُنَن النَّبِىِّ الصَّفِىِّ، تَشْرَبُونَ حَسْواً فِى ارْتِغاءٍ، وَتَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَوُلْدِهِ فِى الْخَمْرَةِ [الْحَمْراءِ] وَالضَّرّآءِ، وَنَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى‏ مِثْلِ حَزِّ [جَزِّ] الْمُدى‏، وَ وَخْزِ السِّنانِ فِى الْحَشاءِ، وَأَنْتُمْ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لا إِرْثَ لَنا، أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ، وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ؟![13] أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى‏ قَدْ تَجَلّى‏ لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضّاحِيَةِ أَنِّى ابْنَتُهُ.

آن گاه شما درنگ نكرديد، مگر به مقدارى كه چموشى [جوشش‏] خلافت آرام گيرد، و افسار شتر آن روان گردد [و در اختيار شما قرار گيرد]، سپس شروع كرديد به شعله‏ور نمودن آتش‏گيرانه خلافت، و سرايت دادن آتش آن به جاهاى ديگر، و پاسخ مثبت دادن به فرياد شيطان گمراه، و خاموش كردن انوار دين روشن اسلام، و خاموش كردن [رها كردن‏] سنّتهاى پيامبر برگزيده خدا. و آرام‏آرام منافع خلافت را مى‏آشاميد، و در پوشش پستى و بلنديها و درختان [و به صورت مخفى‏] عليه اهل بيت و فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گام برمى‏داريد، و ما از ناحيه شما، بر مثل بريدن كاردها، و همانند فرو رفتن سر نيزه در درون انسان صبر مى‏كنيم. و اينك چنين مى‏پنداريد كه ما از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ارث نمى‏بريم! «آيا حكم زمان جاهليّت را برگزيده‏ايد؟ و چه كسى بهتر از خدا حكم مى‏كند، در نظر آنانى كه يقين دارند» آيا شما نمى‏دانيد؟! آرى، براى شما همچون خورشيد درخشان، روشن است كه من دختر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هستم.

أَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَأُغْلَبُ عَلى‏ إِرْثيهِ؟ [إِرْثى‏. يا: إِرْثِ أَبى‏] يَابْنَ أَبِى قُحافَةَ! أَفى كِتابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَباكَ، وَلاأَرِثُ أَبى؟! لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً [عَلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ‏]، أَ فَعَلى‏ عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّهِ وَنَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ؟ إِذْ يَقُول: وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ.[14] وَقالَ فيمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيّا عليهما السلام؛ إِذ قالَ: فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ.[15] وَقالَ [أَيْضاً]: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏[16] وَقالَ: يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ.[17] وَقالَ: إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ، حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ.[18]

اى مسلمانان! آيا رواست كه من بر ارثم مغلوب شوم؟ اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خدا چنين آمده است كه تو از پدرت ارث ببرى، ولى من از پدرم ارث نبرم؟! مسلّماً سخن دروغين و ساختگى را [به خدا و رسولش‏] نسبت داده‏اى، آيا از روى عمد، كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر انداخته‏ايد؟ آن جا كه خداوند مى‏فرمايد: «و حضرت سليمان از حضرت داوود ارث برد». و نيز آنجا كه داستان حضرت يحيى‏بن زكريا عليهما السلام را نقل مى‏كند، فرمود: [و به ياد آور] زمانى را كه حضرت زكريّا [به درگاه خدا] عرض كرد: « [خدايا]، پس از جانب خود جانشينى به من ارزانى دار كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد.» و نيز فرمود: و خويشاوندان، برخى نسبت به بعضى ديگر، در كتاب خدا مقدّم و سزاوارتر هستند.» و فرمود: «و خداوند درباره فرزندانتان سفارش مى‏كند كه سهم پسر برابر با سهم دو دختر باشد.» و نيز فرمود: « [كسى كه آثار مرگ را در خود ديد] اگر مالى دارد، بايد نسبت به پدر و مادر و ديگر نزديكان خود به آنچه معروف است وصيّت كند، و اين حقّى است بر پرهيزگاران.»

وَزَعَمْتُمْ أَنْ لاحِظْوَةَ لى، وَلا إِرثَ مِنْ أَبى، وَلارَحِمَ بَيْنَنا، أَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِآيَةٍ [مِنَ الْقُرْآنِ‏] أَخْرَجَ [مِنْها] أَبى [مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله و سلم‏] مِنْها؟! أَمْ هَلْ تَقُولُونَ: إِنَّ أَهْلَ الْمِلَّتَيْنِ لايَتَوارَثانِ؟![19] أَوَ لَسْتُ أَنَا وَأَبى مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَعُمُومِهِ مِنْ أَبى وَابْنِ عَمّى؟! فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولةً تَلْقاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ، فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ، وَالزَّعيمُ مُحَمَّد صلى الله عليه و آله و سلم! وَالْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَعِنْدَ السّاعَةِ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ، وَلايَنْفَعُكُمْ إِذْ تَنْدِمُونَ، لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ‏[20] مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ، وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ‏[21]

ولى شما گمان مى‏كنيد كه بهره‏اى براى من نيست و من از پدرم ارث نمى‏برم، و ميان ما هيچ خويشاوندى وجود ندارد، آيا خداوند آيه‏اى را [در قرآن‏] به شما اختصاص داده و پدرم [حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم‏] را از آن آيه استثناء نموده است؟! يا مى‏گوييد اهل دو دين و آيين از يكديگر ارث نمى‏برند، آيا من و پدرم از اهل يك دين و آيين نيستيم [و هر دو مسلمان نمى‏باشيم‏]؟ و يا شما نسبت به عامّ و خاصّ قرآن، از پدرم [رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم‏] و پسرعمويم [على عليه السلام‏] آگاهتر هستيد؟! پس [اى ابوبكر!] بگير اين فدك را [ارزانى تو باد]، در حالى كه افسار آن به دست توست، و جهاز آن آماده است، [تا آن زمان كه‏] در روز حشر تو را ملاقات نمايد، كه چه خوب داورى است خداوند، و چه كفيل [راهبر] خوبى است حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم! و قرار ما روز قيامت، كه هنگام قيامت آنان كه راه باطل رفتند، زيانكار خواهند شد، و هرچه اظهار پشيمانى كنيد، سودى نخواهد داشت، «و براى هر خبرى، وعده‏گاهى وجود دارد، و در آينده خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر چه كسى فرو خواهد آمد. و عذاب پايدار بر چه كسى وارد خواهد شد.»

ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها نَحْوَ الْأَنْصارِ، فَقالَتْ [لَهُمْ‏]: يا مَعْشَرَ النَّقيبَةِ [الْفِتْيَةِ]، وَأَعْضادَ الْمِلَّةِ، وَحَضَنَةَ الْإِسْلامِ، ما هذِهِ الْغَميزَةُ فى‏ حَقّى؟ والسِّنَةُ عَنْ ظُلامَتى؟ أَما كانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم أَبى يَقُولُ: «أَلْمَرْءُ يُحْفَظُ فى وُلْدِهِ»؟ سَرْعانَ ما أَحْدَثْتُمْ، وَعَجْلانَ ذا إِهالَةً، وَلَكُمْ طاقَةٌ بِما أُحاوِلُ، وَقُوَّةٌ عَلى‏ ما أَطْلُبُ وَأُزاوِلُ، أَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّد صلى الله عليه و آله و سلم؟ فَخَطْبٌ جَليلٌ، إِسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ [وهْيُهُ‏]، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَانْفتَقَ رَتْقُهُ، وَأَظْلَمَتِ الْأَرْضُ لِغَيْبَتِهِ، وَكَسَفَتِ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ، وَانْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصيبَتِهِ، وَأَكْدَتِ الْآمالُ، وَخَشَعَتِ الْجِبالُ، وَأُضيعَ الْحَريمُ، وَأُزيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.

سپس حضرت رو به انصار نمود و خطاب به آنان فرمود: اى جماعت صاحب نفوذ [اى جوانمردان‏]، و اى بازوان دين و شريعت، و اى كسانى كه پرورش دهندگان اسلام بوديد، چرا نسبت به حقّ من از خود ضعف نشان مى‏دهيد؟ و از ظلمى كه بر من وارد شده در چرت به سر مى‏بريد؟ آيا پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نمى‏فرمود: «احترام هر مردى در فرزندان وى بايد حفظ شود.»؟ چه قدر زود كارهاى خود را تغيير داديد، و چه سريع چربيهاى شما از دماغتان خارج شد! در حالى كه شما توانايى انجام آنچه راكه من مى‏خواهم، داريد، و بر آنچه من طلب مى‏كنم و دنبال آن هستم، قوّت و نيرو داريد، آيا مى‏گوييد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رفته است [و ما ديگر هيچ وظيفه‏اى نداريم‏]؟ براستى كه [رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم‏] مصيبت بزرگى بود كه ضعف و سستى [شكافى‏] وسيع در اثر آن به وجود آمد، و جدايى و از هم گسيختگى وسيع و بزرگ ايجاد شد، و همبستگى كه وجود داشت شكاف پيدا كرد، و زمين به واسطه غيبت [و رحلت‏] او تاريك شد، و خورشيد و ماه گرفتند، و در اثر مصيبت رحلت آن حضرت، ستاره‏ها پراكنده شدند، و آرزوها به نوميدى مبدّل شدند، و كوهها خاشع شدند، و حريم [پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم‏] ضايع شد، و حرمت [اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم‏] او را بلافاصله بعد از رحلت او از بين بردند.

فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرى‏ وَالمُصيبَةُ الْعُظْمى‏، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَلابائِقَةٌ عاجِلَةٌ، أَعْلَنَ بِها كِتابُ اللَّه- جَلَّ ثَناؤُهُ- فى أَفْنِيَتِكُمْ، فى مَمْساكُمْ‏[22] وَمَصْبَحِكُمْ [يَهْتِفُ فى أَفْنِيَتِكُمْ‏]، هِتافاً وصُراخاً، وَتِلاوَةً وَأَلْحاناً، وَلِقَبْلِهِ ما حَلَّ بِأَنْبِياءِ اللَّهِ وَرُسُلِهِ؟ حُكْمٌ فَصْلٌ وَقَضاءٌ حَتْمٌ، وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ؟ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ، فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً، وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ.[23]

پس به خدا سوگند كه اين حوادث، مصيبت و پيشامد بزرگى است كه هيچ مصيبتى با آن برابرى نمى‏كند، و هيچ مصيبت دنيايى مثل آن نخواهد بود. مصيبتى كه كتاب خدا- جَلَّ ثناؤه- در جلو چشمتان در شبانگاه و صبحگاه با صداى بلند و با ناله و فرياد، و با تلاوت [معمولى‏] و با نغمه‏ها اعلام نموده است. و مگر پيش از اين بر پيامبران خدا و رسولانش چه گذشته است؟ [مرگ‏]، حكم قطعى و قضاى محتوم الهى است، «و حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم رسولى است كه پيش از او رسولانى گذشته‏اند، آيا اگر او بميرد يا كشته شود، شما به گذشته خود باز مى‏گرديد؟ و هركس با دو پاشنه پايش [به عقب‏] برگردد، هيچ ضررى به خدا نخواهد زد، و خداوند به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.»

أَيْهاً بَنى قَيْلَةَ! أَأُهْض


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 7:38 بعد از ظهر ::  نويسنده : mohamad